English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 303 (5539 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
illustrate U شرح دادن نشان دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dump U نشان دادن متن یا گرافیک روی صفحه نمایش بر روی چاپگر
marker U علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
marker U دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers U علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
markers U دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
simulate U تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulates U تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating U تقلید نشان دادن وانمود کردن
stop U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stopped U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stopping U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stops U بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
prompt U پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompted U پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
prompts U پیام حرف نشان داده شده روی صفحه نمایش برای پیام دادن به کاربر که یک ورودی لازم است
project U فاهر کردن نشان دادن
projected U فاهر کردن نشان دادن
projects U فاهر کردن نشان دادن
colour U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colours U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
map U رسم یا نشان دادن روش ابتدایی صفحه کلید
maps U رسم یا نشان دادن روش ابتدایی صفحه کلید
digit U عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
digits U عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
measure U اندازه نشان دادن
show U نشان دادن
showed U نشان دادن
shows U نشان دادن
ante U نشان دادن
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
images U نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
reference U نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
references U نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
sample U نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled U نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
register U نشان دادن
registering U نشان دادن
registers U نشان دادن
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags U 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
telltale U نوار فلزی یا چوبی روی دیوار جلو اسکواش نوارپارچه وصل به بادبان برای نشان دادن سمت باد
return U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returns U کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
sector U سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
sectors U سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
check U رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
checked U رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
checks U رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
mock-up U مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
mock-ups U مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
picture U سینما با عکس نشان دادن
pictured U سینما با عکس نشان دادن
pictures U سینما با عکس نشان دادن
picturing U سینما با عکس نشان دادن
index U نشان دادن بصورت الفبایی
indexed U نشان دادن بصورت الفبایی
indexes U نشان دادن بصورت الفبایی
hyphen U برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens U برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
emblem U با علایم نشان دادن
emblems U با علایم نشان دادن
force U خشونت نشان دادن
forces U خشونت نشان دادن
forcing U خشونت نشان دادن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
vision U یا نشان دادن
visions U یا نشان دادن
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clocks U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
auto U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
marshal U به ترتیب نشان دادن
marshaled U به ترتیب نشان دادن
marshaling U به ترتیب نشان دادن
marshalled U به ترتیب نشان دادن
marshals U به ترتیب نشان دادن
demarcation U نشان دادن اختلاف بین دو محیط
feature U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
features U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featuring U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
chart U بر روی نقشه نشان دادن
charted U بر روی نقشه نشان دادن
charting U بر روی نقشه نشان دادن
charts U بر روی نقشه نشان دادن
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
belie U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belying U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
Other Matches
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
actuate U نشان دادن
showŠetc U نشان دادن
demonstrate U نشان دادن
adumbrate U نشان دادن
indicate U نشان دادن
indicated U نشان دادن
demonstrating U نشان دادن
demonstrates U نشان دادن
demonstrated U نشان دادن
indicates U نشان دادن
evinced U نشان دادن
runs U نشان دادن
run U نشان دادن
exert U نشان دادن
exerted U نشان دادن
exerting U نشان دادن
exerts U نشان دادن
imbody U نشان دادن
evince U نشان دادن
to show up U نشان دادن
to put forth U نشان دادن
evinces U نشان دادن
evincing U نشان دادن
introduces U نشان دادن
introduced U نشان دادن
introduce U نشان دادن
point U نشان دادن
introducing U نشان دادن
televises U با تلویزیون نشان دادن
rubricate U قرمز نشان دادن
televising U با تلویزیون نشان دادن
televised U با تلویزیون نشان دادن
televise U با تلویزیون نشان دادن
exemplified U بانمونه نشان دادن
exemplifies U بانمونه نشان دادن
exemplify U بانمونه نشان دادن
rubricize U قرمز نشان دادن
emote U هیجان نشان دادن
exemplifying U بانمونه نشان دادن
squirm U ناراحتی نشان دادن
image U نشان دادن تصویر
squirmed U ناراحتی نشان دادن
squirming U ناراحتی نشان دادن
squirms U ناراحتی نشان دادن
blazes U باتصویر نشان دادن
displaying U نشان دادن اطلاعات
displayed U نشان دادن اطلاعات
display U نشان دادن اطلاعات
pragmatize U واقعی نشان دادن
pretypify U قبلا نشان دادن
blaze U باتصویر نشان دادن
by show of hands U با نشان دادن دست
adumbration U نشان دادن خلاصه
prefiguring U از پیش نشان دادن
prefigures U از پیش نشان دادن
prefigured U از پیش نشان دادن
prefigure U از پیش نشان دادن
blazed U باتصویر نشان دادن
displays U نشان دادن اطلاعات
foreshown U از پیش نشان دادن
for crying out loud <idiom> U نشان دادن عصبانیت
lout U نفهمی نشان دادن
respond U واکنش نشان دادن
cough up <idiom> U بی تمایلی نشان دادن
playoff U نشان دادن فیلم
responded U واکنش نشان دادن
responds U واکنش نشان دادن
to play fast and loose U بی ثباتی نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit . U خودی را نشان دادن
louts U نفهمی نشان دادن
to hang back U بیمیلی نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن عاطفه
playoffs U نشان دادن فیلم
keep at something U پشتکار نشان دادن
decorates U نشان یامدال دادن به
showdown U نمونه نشان دادن
decorating U نشان یامدال دادن به
showdowns U نمونه نشان دادن
to be illustrative of U با عکس نشان دادن
react U واکنش نشان دادن
graphs U با نمودار نشان دادن
graph U با نمودار نشان دادن
reacted U واکنش نشان دادن
reacts U واکنش نشان دادن
decorate U نشان یامدال دادن به
reacting U واکنش نشان دادن
hang back U بی میلی نشان دادن
example U بامثال ونمونه نشان دادن
turtledove U عزیز محبت نشان دادن
To show ones mettle . U غیرت خود را نشان دادن
turtledoves U عزیز محبت نشان دادن
to do homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
give in <idiom> U راه را به کسی نشان دادن
emblematize U بطور کنایه نشان دادن
overreacted U بیخود واکنش نشان دادن
overreacting U بیخود واکنش نشان دادن
overreacts U بیخود واکنش نشان دادن
overreact U بیخود واکنش نشان دادن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
to screen a scene U در روی پرده نشان دادن
to pay homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
dogmatize U تعصب مذهبی نشان دادن
examples U بامثال ونمونه نشان دادن
lay down the law <idiom> U راه را به کسی نشان دادن
to give a warm welcome U روی خوش نشان دادن به
represents U بیان کردن نشان دادن
represented U بیان کردن نشان دادن
displays U نشان دادن ابراز کردن
represent U بیان کردن نشان دادن
reacts U عکس العمل نشان دادن
reacting U عکس العمل نشان دادن
reacted U عکس العمل نشان دادن
give someone the green light U چراغ سبز نشان دادن
react U عکس العمل نشان دادن
representations U عمل نشان دادن چیزی
phew U برای نشان دادن بی تابی
phew U برای نشان دادن بیزاری
representation U عمل نشان دادن چیزی
show one round U همه جا را به کسی نشان دادن
rogue U رذالت و پستی نشان دادن
displaying U نشان دادن ابراز کردن
displayed U نشان دادن ابراز کردن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> U نشان دادن تمام احساسات
you don't say <idiom> U نشان دادن تعجب ازشنیدهها
to keep one's temper U متین بودن نشان دادن
carry the torch <idiom> U نشان دادن وفاداری به کسی
chronogram U نشان دادن سنوات تاریخی
to jump at something [colloquial] U به چیزی واکنش نشان دادن
display U نشان دادن ابراز کردن
rogues U رذالت و پستی نشان دادن
impassibly U بی نشان دادن احساس درد
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
to render homage U تکریم و وفاداری نشان دادن
to put it on U پیش از اندازه واقعی نشان دادن
to pay homage to somebody U به کسی تکریم و وفاداری نشان دادن
impassively U بی نشان دادن احساس درد یاعاطفه
demonstrate U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
to render homage to somebody U به کسی تکریم و وفاداری نشان دادن
you said it/you can say that again <idiom> U نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
demonstrate U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
to give publicity to U بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
foreshow U از پیش نشان دادن تخمین زدن
demonstrating U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrating U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
debunk U توخالی بودن چیزی را نشان دادن
demonstrates U نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrates U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
demonstrated U نشان دادن نحوه کار چیزی
brazenly U بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
outbrave U شجاعت بیشتری ازدیگران نشان دادن
to do homage to somebody U به کسی تکریم و وفاداری نشان دادن
do a job on <idiom> U بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
brazen U بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
to lose one's temper U متین بودن خونسردی نشان دادن
randomize U بصورت امار تصادفی نشان دادن
give way U ضعف نشان دادن پایین امدن
demonstratively U با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
demonstration U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
show one out U راه بیرون رفتن را به کسی نشان دادن
demonstrations U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
to show one out U راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
right on <idiom> U نشان دادن موافقت (درست است بله)
to stay on the ball <idiom> U تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
demo U عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
to point a moral U اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
DFD U نمودار نشان دادن حرکت داده در سیستم
To be patient with someone . U درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
verger U متصدی نشان دادن محل جلوس مردم در کلیسا
have it in for someone <idiom> U نشان دادن سوء قصدوسوء نیت یا متنفربودن ازکسی
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
grid ticks U علایم مخصوص نشان دادن چندشبکهای بودن نقشه
hitchhike U سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
to greenwash U نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
show one's (true) colors <idiom> U نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
to go backpacking U سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
to hitch U سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
nil pointer U نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
object lessons U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
target offset methode U روش نشان دادن هدفها روی نقشه ها یا طرحهای عملیاتی
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
to roll one's eyes <idiom> U نشان دادن بی میلی [بی علاقگی] به انجام کاری [اصطلاح مجازی]
object lesson U درسی که با نشان دادن چیزهای موضوع درس توام میشود
PRN U نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
numeric U حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1اصلاح ترجمه
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
4express, overexpression
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com